محدود کردن آزادی باعث از بین رفتن توانایی‌های حوزه می‌شود / دانشگاه علم را مصدر ثروت می‌داند

الخميس, 08 أيلول/سبتمبر 2016
عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) اظهار داشت: من سی سال پیش این مطلب را به مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی که رئیس شورای مدیریت بود عرض کردم. برای ایشان نوشتم که بهترین راه برای اصلاح آموزشی حوزه، اصلاح ساختار امتحانات است. امتحان را ما می‌توانیم یک طوری ب

خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:

هفته جاری حوزه های علمیه مختلف در کشور کار علمی خود را آغاز کردند. به این منظور برای بررسی موضوعات مختلف معطوف به حوزه از جمله جایگاه علم در آن و ویژگی هایی مربوط به حوزه به سراغ آیت الله هادوی تهرانی رفتیم تا در این مورد با وی گفتگو کنیم. متن زیر مشروح مصاحبه مهر با این استاد حوزه علمیه است؛

* اگر موافق باشید در ابتدا قدری در مورد چیستی حوزه صحبت کنیم؛ به نظر شما مهمترین خصیصه ای که در مورد حوزه های علمیه ما وجود دارد ناظر به چه تعریفی است؟

حوزه فقط یک مرکز آموزشی نیست. برخی می‌گفتند، کسی می‌خواهد فیزیک یا ریاضی بخواند، می‌رود دانشگاه و یکی می‌خواهد علم دین بخواند، می‌آید حوزه. این تلقی به نظر من خیلی تلقی محدودی است. حوزه را در این حد دیدن، آن را از واقعیت و حقیقتش خیلی دور می‌کند. برای اینکه معلوم شود حوزه چیست، باید از یک روش مقایسه‌ای استفاده کرده و حوزه را با دانشگاه مقایسه کنیم.

* آن تفاوت ماهوی که میان حوزه و دانشگاه قائل هستید چیست؟

به نظر من حوزه همان دانشگاه نیست که فقط موضوع دانش‌هایشان با هم فرق داشته باشد. حوزه قابل مقایسه با دانشگاه نیست. نکته‌ در این نهفته است که تلقی از علم در حوزه با علم در دانشگاه کاملاً متفاوت است و متأسفانه تلقی حوزوی در حال از بین رفتن و تلقی دانشگاهی در حال رشد کردن است. علم در حوزه به عنوان یک ارزش ذاتی مطرح است. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ»(الزمر، ۹) اشاره به این دارد که اصلاً علم خودش ارزش ذاتی دارد. دانایی یک ارزش است. آن وقت در دانایی وقتی طبقه بندی علوم را مطرح می‌کنیم، اشرف علوم می‌شود علم دین، ولی ذات علم با قطع نظر از اینکه موضوع آن چیست، ارزش دارد.

زمانی در حوزه‌های علمیه نجوم و فیزیک و ریاضی هم درس می‌دادند اما در همان زمان هم اینجا حوزه بود. همان موقع که شیمی می‌گفتند و جابر بن حیان تولید می‌کردند، حوزه بود، دانشگاه نبود. اینجا اگر مهندسی هم درس بدهند، باز هم حوزه است. این به فضای حاکم، به مفهوم ارزشی ای که در حوزه حاکم است، به آن گفتمان حاکم مربوط می‌شود.

حوزه ممکن است الآن در حد اسم حوزه باشد، در و دیوار آن به سبک معماری حوزه باشد ولی در واقع حوزه نباشد. حوزه بودن یا نبودن به شکل ظاهری ساختمان نیست، به اینکه روی صندلی بنشینیم یا روی زمین بنشینیم ربطی ندارد. به تلقی ما است که ما علم را چه تلقی می‌کنیم.

در حوزه علم ارزش ذاتی داشته است؛ یعنی آن کسی که در حوزه طب هم می‌خواند، برای این نبود که با این طب، نان در بیاورد. به سبب همین تلقی بود که وقتی یک طبیب در گذشته در حوزه تربیت می‌شد، بیمار را به عنوان منبع درآمد خودش نمی‌دید. بیمار را به عنوان کسی می‌دید که به او نیاز دارد و او یک توانایی دارد که واجب است بر او این توانایی را برای بیمار مصرف کند. مثل یک مجتهد جامع الشرایط که امروز یک مقلدی از او استفتا می‌کند. مجتهد نمی‌گوید که من یک خدمتی می‌خواهم کنم، پس تو هم باید یک پولی بدهی. هیچ وقت این را نمی‌گوید. چرا؟ چون تلقی‌ او این است که آن  فرد نمی‌داند و من متخصص هستم و می دانم و بر من واجب است وقتی از من می‌پرسد، جواب بدهم.

اما پزشک امروز ما با پزشک دیروز ما فرق دارد. پزشک گذشتۀ ما مثل مجتهد ما بود. او هم مانند یک مجتهد شب و روز مردم به او مراجعه می کردند و طبابت می کرد. آن که ریاضیات خوانده بود هم همین طور بود. او هم نمی‌آمد برای کسی که مشکل ریاضی داشت، چرتکه بیاندازد و بگوید برای اینکه من این خدمت را به شما بدهم، این قدر به من پول بده.

علمای ما مثلاً شیخ بهایی این همه ساختمان ساخته و معماری کرده است، ببینید یک متنی داریم که شیخ بهایی گفته باشد متری این قدر پول می‌گیریم و می سازیم یا روزی این قدر می‌گیریم و می‌سازیم؟ این طور نبود. اصلاً سنت این نبود. نه اینکه هیچ کس این طوری کار نمی‌کرد ولی سنت این نبود. تلقی عمومی این نبود.

* تلقی ای که در دانشگاه در مورد علم وجود دارد چیست؟

دانشگاه مکان فیزیکی نیست. مقصودم همین چیزی است که به نام دانشگاه در تمدن جدید شکل گرفت. که علم را مصدر ثروت می‌داند. پشت این تلقی که از علم دارد، یک فرهنگ قرار دارد. به همین دلیل نوع تلقی دانشگاه از علم است که با حوزه به معنای واقعی متفاوت است.

من نمی‌گویم در دانشگاه کسانی نیستند که فقط برای علم درس می‌خوانند. من نمی‌گویم در حوزه کسانی نیستند که برای نان درآوردن درس می‌خوانند. این‌ها هم هستند ولی خود حوزه و دانشگاه هویتش این نیست.

دانشگاه جایی است که در آنجا علم به عنوان عامل ثروت دیده می‌شود. به همین دلیل در غرب پیشرفته، امکانات آموزشی زیادتر از نیاز آموزشی است؛ یعنی راحت می‌شود به هر دانشگاهی رفت. مثل اینجا نیست. چون هدف آنها از اول علم بما هو علم نیست.

نمی‌گویم هیچ کس این هدف را ندارد. در غرب هستند آدم‌هایی که فقط علم را به خاطر علم دوست دارند و می‌خوانند ولی بافت و ساخت دانشگاه این گونه است و هیچ هم عیب نمی‌گیرند. بلکه این رفتار و این تلقی عادی است. الآن در رشتۀ تخصصی پزشکی، یکی از سؤالات خیلی ساده و متعارف همین است که می‌پرسند درآمد کدام رشته بیشتر است.

مقصودم این است که در دانشگاه اگر کسی بگوید من آمدم اینجا درآمد به دست بیاورم و شغل پیدا کنم، هیچ کس نمی‌گوید کار بدی کردی و بی خود آمدی ولی اگر کسی در حوزه بگوید برای این امور آمده‌ام، پذیرفته نیست. آن روایات استیکال به علم شامل او می‌شود. در آن روایات نان خوردن از علم به عنوان یک عیب، یک رذیله مطرح می‌شود.

هدف حوزه به تعبیری سربازی امام زمان (عج) است و علم در حوزه خودش ارزش ذاتی دارد. جایی که گفتمانش، گفتمان کسب ثروت شد، آنجا دیگر حوزه نیست. حال این حوزه با این تلقی از علم، اگر دینی شد، حوزه‌ای است که ارزش ذاتی آن خیلی بالا می‌رود.

* اگر بخواهیم حوزه های علمیه را به لحاظ تاریخی مورد بررسی قرار دهیم، آن اصل محوری در حوزه های علمیه ما در طول تاریخ چیست؟

حوزۀ سنتی ما برخاسته از متن آموزش‌های اسلامی است و اولین معلم این حوزه و اولین مدرس آن خود نبی اعظم(ص) است. حوزه از متن آموزه‌های قرآن بیرون آمده است و اولین کتاب درسی حوزه قرآن بوده است. به تعبیر شهید مطهری با ظهور اسلام شاهد یک جنبش علمی با محوریت قرآن هستیم و در هیچ یک از ادیان ما شاهد چنین جنبش علمی با محوریت کتاب آن دین نیستیم و این یکی از اسرار خاتمیت در نظر ایشان است. این یک واقعیت تاریخی است. پیغمبر(ص) اولین بنیانگذار حوزۀ علمیۀ دینی اسلامی بود.

پیغمبر(ص) اولین نسل کاتبان قرآن، قاریان قرآن، حافظان قرآن و مفسران قرآن را تربیت کرد. تمام علوم اسلامی از قرآن انشعاب پیدا کرد. همۀ علوم حتی ادبیات عرب با محوریت قرآن شکل گرفت. درست است عرب‌ها علاقه مند به شعر و ادب بودند ولی ادبیات عرب که بنیانگذارش به تعبیری علی بن ابیطالب(ع) است و او اولین قواعد عربی را مطرح کرده است، در حول قرآن شکل گرفت.

امروز زبان شناس ها می گویند حافظ زبان عربی، قرآن است. می گویند اگر قرآن نبود، بر عربی همان اتفاقی می‌افتاد که بر زبان لاتین افتاد

امروز زبان شناس ها می گویند حافظ زبان عربی، قرآن است. می گویند اگر قرآن نبود، بر عربی همان اتفاقی می‌افتاد که بر زبان لاتین افتاد. زبان لاتین از بین رفت و زبان فرانسه، انگلیسی، آلمانی، اسپانیولی، ایتالیایی، روسی، لهستانی و پیدا شد. اصل همۀ این‌ها زبانی بوده است به نام لاتین که هیچ کدامشان الآن آن زبان را بلد نیستند. اگر قرآن نبود، عربی از بین می‌رفت و به زبان‌های متفرقه تبدیل می‌شد. همین الآن در کشورهای عربی، عربی بینِ مردم خیلی با عربی قرآن فاصله پیدا کرده است ولی هنوز عربی پا برجا مانده است و این به خاطر قرآن است.

مرحوم شاه آبادی در رشحات البحار، در تفسیر سورۀ انا انزلناه فی لیله القدر می‌گوید: قرآن تنزل علم الاهی است، در پایین‌ترین مرتبه در دسترس همگان است. پیغمبر معلم اول و بنیانگذار این حوزه. است. بعد این حوزه آمده دویست و اندی سال ائمه ـ علیهم السلام ـ به اشکال مختلف در مراحل تاریخی صدر اسلام آن را ادامه دادند و بعد از آن علما شاگردان و کسانی که در مکتب این بزرگان درس خوانده بودند، آن را ادامه دادند.

* چه ویژگی هایی حوزه را از دیگر نهادهای علمی متمایز می کند؟ به نظر شما ویژگی محوری حوزه چیست؟

یکی از ویژگی های حوزه آزادی است. آزادی تحصیلات در حوزه یک اصل حاکم است. به لحاظ ارزشی، علم ذاتاً ارزش است و به لحاظ روشی آزادی اصل حاکم است؛ یعنی شما آزادی، می‌خواهی بخوان، می‌خواهی نخوان. می‌خواهی درس بده، می‌خواهی درس نده. می‌خواهی تألیف کن، می‌خواهی نکن. این آزادی نتیجه‌اش انتخاب است. شما استادت را انتخاب کنی، درس  را انتخاب کنی، محل درس را انتخاب کنی، ساعت و زمان درس را انتخاب کنی. این انتخاب دو سویه هم هست؛ یعنی استاد یک درسی می‌دهد و یک ساعتی و یک جایی. شاگرد هم از بین استادانی که درسی می‌دهند، یک ساعتی و یک جایی می‌رود و یکی را انتخاب می‌کند. این سیستم که به نظر می‌رسد خیلی در هم و برهم می‌شود، وقتی درست کار کند خیلی دقیق همه چیز خودش را خودش تنظیم می‌کند.

بنابراین وقتی این سیستم درست کار کند و علم هم ارزش ذاتی باشد نه عامل درآمد، حوزه به معنای واقعی شکل می‌گیرد. در این سیستم آزاد است که استعدادها رشد می‌کند.

یک وقتی علمای آذربایجان آمده بودند به دیدن رهبری و اتفاقاً من هم آنجا بودم. ایشان جمله‌ای گفت و یک واقعیتی است. فرمود یک زمانی ما در هر استانی و در هر شهرستانی مجتهد داشتیم. الآن چرا این قدر کم شده است. این حرف ایشان یک واقعیت است. آیا طلبه کم شده است؟ آیا حوزه کوچک شده است؟ حوزه زمان آشیخ که می گویند به حدود هزار نفر نمی‌رسید، با حوزه زمان ما که نزدیک صد هزار نفر می گویند می‌رسد، قابل مقایسه است؟ چرا حوزه صد برابر شده اما خروجی‌اش آن طوری نیست.

* آیا این آزادی که شما مطرح کردید برای حوزه آفتی به همراه ندارد؟ ممکن است از آن سوء استفاده شود؟

وقتی آزادی هست، سوء استفاده هم پیدا می‌شود. بالاخره این وسط یک عده می‌آیند و از این آزادی سوء استفاده می‌کنند. مهم این است که وقتی این آفت پیدا شد، چه کار کنیم؟ دو راه وجود دارد: یک. آزادی را کم کنیم. دو. نظارت را دقیق‌تر کنیم.

معمولاً ما اولی را انتخاب می‌کنیم؛ چون آسان‌تر است و آزادی را کم می‌کنیم ولی توجه داشته باشید آزادی اصل حاکم در حوزه است؛ یعنی شما هر چه از آزادی را در حوزه کم می‌کنید، به اعتقاد من عنصر حوزویت را تضعیف می‌کنید.

 بنابراین تا جایی که ممکن است باید از این عامل اجتناب کنیم. نمی‌گویم اصلاً محدود نکنیم، بلکه تا جایی ممکن است از عامل دوم یعنی نظارت دقیق‌تر استفاده کنیم. محدود کردن آزادی باعث از بین رفتن توانایی‌های حوزه می‌شود. من معتقدم اگر آزادی در حوزه از بین برود، دیگر آن استعدادها آن طوری که قبلاً رشد می‌کردند، رشد نمی‌کنند. چون آدم‌های مستعد معمولاً آدم‌هایی هستند که ذاتاً آدم‌های آزادی طلب و آزادی خواه و حر هستند و به تعبیری این ها در فضای بسته نمی‌توانند رشد کنند.

سیستم‌های آموزشی گذشته در غرب خیلی محدود کنندۀ آزادی بود. جرج سارتن یک تاریخ نویس علم بسیار معروف در غرب است. این فرد دربارۀ برخی شخصیت‌ها می‌نویسد که من رفتم پیش معلمان این آدم ها که پیرمردهایی بودند که بعضی‌هایشان زنده بودند و دفتر مدرسه را دیدم که مثلاً دربارۀ این شاگرد همه‌اش نوشته‌اند بی استعداد و بی نظم و همه‌اش منفی! بعد دیدم آدمی که این‌ها می گویند بی استعداد و بی نظم و آخرش از مدرسه فرار می‌کند و اخراجش می‌کنند، بنیانگذار ریاضیات جدید در هیجده سالگی است! یک چنین نابغه‌ای! یا می دانید انیشتین در مدرسه بچه کودنی بود و می‌گفتند خنگ است در حالی که به عنوان یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ است. استعدادها در محدوده‌ها نمی‌گنجد. اگر آزاد کردی، رشد می‌کنند. الآن در غرب سیستم آموزشی در حال آزاد شدن است.

غرب وقتی با تمدن اسلامی آشنا شد، از آن الگو گرفت. دکتر عظیمی یک اقتصاددان معروف بود خود او به من می‌گفت شما در حوزۀ علمیۀ قم درس خواندی و ما در حوزۀ علمیه آکسفورد! می‌گفت آکسفورد را از روی حوزه‌های علمیه شمال افریقا کپی برداری کردند. نه فقط برنامه‌ها و روش‌های آموزشی، بلکه حتی معماری ساختمان‌های آکسفورد بر اساس حوزه‌ها ساخته شده است.

شما می دانید، آکسفورد یکی از چند دانشگاه بسیار مهم دنیا است. آن‌ها هم آمدند از ما یاد گرفتند و دائم سعی کردند این‌ها را توسعه بدهند. پرینستون اسم یک سرمایه دار آمریکایی بود که یک دانشگاه درست کرد در امریکا به اسم خودش و الگویش این بود که هر دانشجویی می‌تواند هر درسی دلش بخواهد برود و  آزاد است. البته در ادامه این الگو ادامه پیدا نکرد.

در فرانسه یک چیزی مثل حوزه داریم که به آن کالج فرانسه می گویند. آقای دکتر داوری که رئیس فرهنگستان علوم ما است، می‌گفت من یک قسمتی از تحصیلاتم را آنجا انجام دادم. به قول ایشان شبیه حوزه ما است. یک استاد می‌آید اعلام می‌کند فلان درس، در فلان ساعت، در فلان جا و یک عده شرکت می‌کنند. ایشان خودش می‌گفت من در درس بعضی از مشاهیر به این سبک می‌رفتم و می‌گفت در درس او ششصد، هفتصد نفر شرکت می‌کردند! این روش‌ها در غرب وجود دارد و ما از این‌ها را خبر نداریم.

هر چه ما از آزادی حوزه بگیریم، داریم از حوزویت حوزه و توانایی‌های حوزه کم می‌کنیم.

* شما برای تحقق این امر و آزادی درس خواندن در حوزه چه راهکار عملی دارید؟

من سی سال پیش این مطلب را به مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی که رئیس شورای مدیریت بود عرض کردم. برای ایشان نوشتم که بهترین راه برای اصلاح آموزشی حوزه، اصلاح ساختار امتحانات است. امتحان را ما می‌توانیم یک طوری بگیریم طلبه توانمند از طلبه ناتوان جدا شود. ما بارها گفتیم اینکه شما اصرار کنید طلبه بیاید پای درس اصرار بی خودی است. به جای این کار یک طوری امتحان بگیرید که طلبه خودش بفهمد باید برود پای درس بنشیند. اگر نرود خیلی باید زحمت بکشد تا از این امتحان عبور کند و یا شاید نتواند. شما لازم نیست به طلبه بگویید چه کند. انتهای کار را که دست شما است، امتحانات را کنترل کنید.

در حوزه‌های گذشته به صورت انتخاب طبیعی و بر اساس اصل آزادی، استادهای مختلف درس می‌دادند، آن استادی که علمیتش بیشتر بود، بیانش بهتر بود، به صورت طبیعی رشد می‌کرد و بالا می‌آمد. هر استادی هر روز امتحان می‌دهد. هر روز که می‌آید جلوی پنجاه شصت نفر درس می دهد، در واقع امتحان می‌دهد.

به سادگی کسی شیخ انصاری نمی‌شود. مگر می‌شود شیخ با تقلب کردن و با جزوه نوشتن از رو دست این و آن و با خلاصه کردن مکاسب و کفایه شیخ انصاری شود؟ بنابراین اگر ما سیستم را حوزوی کنیم که اصل حاکم در آن آزادی است، نظارتمان را تقویت کنیم، می‌توانیم حوزه را حفظ کنیم و جلوی آن آفت بزرگ حوزه را که سوء استفاده از آزادی است، بگیریم.

* شما قبلا گفته بودید که «هدف تحصیلات حوزوی اجتهاد است.» آیا اجتهاد می تواند به عنوان هدف مطرح باشد؟

مقصود از این جمله این است که «هدف آموزشی تحصیلات حوزوی اجتهاد است.» چون حوزه ابعاد مختلفی دارد. حوزه اصلاً یک مرکز آموزشی صرف نیست. حوزه یک مجموعه‌ای است که یکی از کارهایش کار آموزشی است. گاهی ما به این معنا توجه نمی‌کنیم و در قضاوت‌های مان دربارۀ حوزه و در تصمیم گیری در حوزه اشتباه می‌کنیم. این نوع هدف، هدفی است که در تعلیم و سیستم آموزشی حوزه مطرح می‌شود به این معنا که اگر بپرسند این سیستم آموزشی هدفش چیست، گفته می‌شود: اجتهاد. اما خود حوزه هدفش این نیست.

من تعبیر مناسب‌تر از آن چیزی که خود ما به کار می‌بریم برای هدف حوزه پیدا نکردم. همین تعبیر «سربازی امام زمان (عج)». اینکه آماده باشی برای اینکه در خدمت باشی، در خدمت اسلام باشی. آن بزرگوار به عنوان فرماندۀ کل جهان اسلام، بلکه جهان و ما به عنوان سربازان کوچک تحت امر او. وقتی می‌آییم در حوزه، باید خودمان را مثل کسی که می‌رود برای لشکری ثبت نام می‌کند، تلقی کنیم. ما آمدیم اینجا در خدمت باشیم. هر کاری که وظیفه‌مان است، باید انجام بدهیم و به عنوان سرباز این لشکر این را انجام بدهیم. این سربازی یکی از شرایطش تشخیص وظیفه است؛ اینکه چه باید بکنیم. برای اینکه این را بفهمیم، باید درس بخوانیم. درس خواندن که در حوزه مطرح است و به عنوان یک کار مهم هم مطرح است، از این باب است.

* عوامل رسیدن به اجتهاد چیست؟ یک طلبه برای رسیدن به اجتهاد چه مسیری را باید طی کند؟

اجتهاد یک ملکه است، یک حالتی است در انسان پیدا می‌شود، یک حالت ثابت که انسان این توان را پیدا می‌کند که با مراجعه به ادله، نظر شرع را در مسائل مختلف به دست بیاورد. رسیدن به این اجتهاد یک عواملی دارد یک بخش آن را تعبیر کردم به عوامل ظاهری و یک بخشش عامل واقعی است. اما عوامل ظاهری که بعضی از آن‌ها به ما مربوط می‌شود و در اختیار ما است که آن را به دست بیاوریم و بعضی هم به ما مربوط نیست.

۱. استعداد؛ یکی از این عوامل ظاهری استعداد است. هر کاری یک استعدادی می‌خواهد. هر کسی هر کاری را نمی‌تواند بکند و اینکه کسی توقع داشته باشد هر کاری را بتواند بکند، اشتباه است. خدا ضرورتاً به همه، همۀ استعدادها را نداده است. ممکن است بعضی‌ها استعدادهای بیشتری داشته باشد؛ یعنی استعداد برای امور بیشتری و بعضی استعدادهای کمتری داشته باشند. عادتاً این طور نیست که آدم برای هر کاری استعداد داشته باشد.

استعداد در افراد مختلف است و اینکه آدم یک استعدادی را نداشته باشد، عیب نیست. هر کس یک چیزهایی دارد و استعداد دست کسی نیست، من این ساخت بدنم است. من که نمی‌توانم ساخت بدنی را تغییر بدهم. قدِ من این قدر است. نمی‌توانم کوتاهش کنم و درازش کنم. بله می‌توانم با ورزش، تمرین و تغذیه یک کمی تغییراتی در آن ایجاد کنم آن هم تا یک محدوده‌ای. استعداد امری است که در یک حدی در اختیار من است.

۲. پشتکار؛ عامل ظاهری دیگر پشتکار است. خیلی از ماها استعداد بعضی چیزها را نداریم ولی استعداد خیلی چیزها را داریم. اما این استعدادها در ما در بسیاری موارد شکوفا نمی‌شود. ما نمی‌توانیم از استعداد خوب استفاده کنیم. اینکه هر کسی استعداد دارد پس حتماً موفق است، این طوری نیست. خیلی از افرادی که مستعد هستند، موفق نمی‌شوند؛ یعنی از استعدادشان استفاده نمی‌شود.

داشتن استعداد معنایش موفقیت نیست. فکر نکنید اگر استعداد دارید، حتماً موفق هستید. چنین خبری نیست. اکثر افراد موفق آدم‌های مستعد نیستند. اکثر افراد موفق آدم‌هایی هستند با استعدادهای متوسط؛ یعنی آدم‌های مستعد نیستند نه اینکه اصلاً استعداد نداشتند ولی نابغه هم نبوده‌اند. این‌ها با این عامل دوم یعنی پشتکار توانستند به موفقیت برسند و اکثر نوابغ به دلیل اینکه آدم‌هایی با پشتکاری نیستند، به نتیجه نمی‌رسند. من در این پنجاه و پنج سال زندگی‌ام دیده‌ام تعداد نوابغی که از بین رفتند، خیلی بیشتر بودند از آن‌هایی که موفق شدند.

آدم‌های با استعداد آدم‌های صبوری نیستند، معمولاً عجول هستند و دوست دارند زود به نتیجه‌ای برسند و این عجله که من الشیطان، باعث می‌شود اکثراً نمی‌رسند.

۳. توشه علمی؛ عامل ظاهری سوم توشۀ علمی است. ببینید اجتهاد یک استعداد می‌خواهد و یک پشتکار می‌خواهد و اینکه شما چقدر دانش در اختیارتان است. اینکه توان شما چه مقدار به فعلیت رسیده است، آن مقدار به فعلیت رسیده‌اش، همان توشه‌ای که شما به دست آورده‌اید و این به شما کمک می‌کند تا بتوانید به مراحل بالاترش دست پیدا کنید. شما اگر الآن درس خارج بنشینی و نتوانی یک عبارت عادی کتاب را مثلاً مکاسب، رسائل، کفایه، لمعه یعنی کتاب‌های درسی خودتان را که خواندید، درست بخوانی و درست معنا کنی، دیگر توهم است که با همین وضع می‌توانی یک مجتهد خوبی بشوی. بالاخره انسان باید یک مقدماتی را طی کند و توشه‌ای داشته باشد تا بتواند با این توشه به مرحله‌ای که قرار است، به آن اجتهاد، برسد.

یکی از مشکلاتی که ما امروز در حوزه داریم این است که ما سنت‌های حوزوی را از دست دادیم. آقای جوادی آملی می‌فرمود ما همیشه سه جور درس داشتیم. یک درس‌های جدید که پای درس استاد شرکت می‌کردیم. درس‌هایی که کمی قبل از آن خوانده بودیم و این‌ها را مباحثۀ مجدد می‌کردیم و درس‌هایی که قبل از این‌ها خوانده بودیم و آن‌ها را تدریس می‌کردیم. وقتی طلبه در گذشته مکاسب می‌خواند، لمعه را مباحثۀ مجدد می‌کرد و ادبیات و منطق را تدریس می‌کرد و همین طور می‌آمد بالا. متأسفانه الآن برای بسیاری از این سنت‌های حوزوی موانعی پیدا شده است و برای یک قسمت‌هایی هم انگیزه‌ها و زمینه‌هایش از بین رفته است و به یک شکل دیگری مانع پیدا شده است. امروز اگر یک طلبه بنشیند در درس خارج و هنوز بلد نباشد یک عبارت کفایه، مکاسب، رسائل و لمعه را درست بخواند و درست ترجمه کند، نمی‌تواند با این درس خارج مجتهد شود.

در تحصیلات اگر انسان خوب درس بخواند، هر چه بخواند، بیشتر خوشش می‌آید. اینکه ما از درس خواندن لذت نمی‌بریم و سختمان می‌آید، فشار می‌آید، می‌خواهیم بنشینم و کتاب باز کنیم، یک جورمان می‌شود، این به خاطر آن است که مطلب را نمی‌فهمیم چون مقدماتش را نمی‌فهمیم و لذت هم نمی‌بریم. اگر آدم می‌فهمید، خیلی لذت می‌برد. درس خواندن خیلی کار لذت بخشی است. آن‌ها که خوب درس می‌خوانند، خیلی لذت می‌برند، فشاری احساس نمی‌کنند.

۴. توفیق الهی؛ اما آنچه اصل است و عامل واقعی است، توفیق است. یک وادی دیگر است. که چه بسیار کسانند که خیلی با استعداد هستند، خیلی هم با پشتکار هستند، توشۀ عملی خوبی دارند ولی موفق نمی‌شوند؛ چون توفیق الاهی یک داستان دیگری است؛ البته خدا بخیل نیست. خدا با هیچ کس دشمن نیست. بنابراین اگر کسی قابلیت داشت، خدا به او می‌دهد. این طور نیست که خدا از کسی دریغ کند. اما این توفیق الاهی چیزی است که اگر در هر امری رفیق ما نباشد، آن امر به سرانجام نمی‌رسد. در کوچک‌ترین امور زندگی اگر توفیق الاهی رفیق آدم نباشد، کار سخت است، دیر به نتیجه می‌رسد و بسیاری موارد به نتیجه نمی‌رسد. اگر مفهوم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را درک کرده بودیم، می‌فهمیدیم ما حتی در کارهای جزئی‌مان به خدا نیاز داریم.

اجتهاد چیزی نیست که انسان بدون توفیق الاهی به حقیقت آن بتواند دست پیدا کند. ممکن است یک چیزی بگوید و ما الحمد الله درس نخوانده مجتهد هستیم! ولی آن اجتهادی که واقعاً ارزش پیدا کند و بتواند راهگشا باشد برای خود فرد و احیاناً برای دیگران، توفیق می‌خواهد که إن شاء الله انسان باید سعی کند در تمام مراحل زندگی از جمله اجتهاد از خدا بخواهد و مقدمۀ این توفیق همیشه گفتیم یک چیز خیلی ساده‌ای است و آن این است که انسان سعی کند گناهان را ترک کند. اگر انسان سعی کند گناهان را ترک کند، بقیه‌اش را خدا درست می‌کند.

* چه چیزی در تحصیل علم در حوزه های علمیه مثلا در دوره اجتهاد نقش اساسی و محوری دارد؟

درس خارج راهنمای عملی اجتهاد است. در واقع مدرس خارج خودش اجتهاد می‌کند و اجتهاد خودش را عرضه می‌کند تا طلبه با دیدن اجتهاد او خودش به توان اجتهادی برسد. آن وقت کدام طلبه می‌رسد؟ آن طلبه‌ای که بتواند پا به پای این استاد راه برود. اجتهاد مثل شنا کردن است. یک آقایی شنا می‌کند و خیلی قشنگ می‌گوید به من نگاه کن که من چه طوری شنا می‌کنم، نگاه می‌کنی چقدر آسان است. بعد می‌پری در آب مثل سنگ می‌روی پایین! کسی با این مقدار، شنا کردن یاد نمی‌گیرد. باید شما این کار را تمرین کنی. همین طور بنشینی سر درس مرحوم آقای خویی درس امام و... سی سال بنشینی و به امام و ایشان نگاه کنی، خبری نمی‌شود.

از طرفی فقط با مطالعه کردن کسی نمی‌تواند به این راحتی مجتهد شود، نمی‌گویم محال است ولی خیلی سخت است. آیت الله جوادی آملی در اولین جلسه‌ای که من با ایشان آشنا شدم، فرمود: طلبه خوب باید استاد خوب ببیند، زیاد هم ببیند. کیفیت و کمیت استاد مهم است.

المجمع العالمي لأهل البيت (علیهم السلام)

المجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام، منظمة غير حكومية وعالمية شيعية تعنى بنشر معارف أهل البيت عليهم السلام وترسيخ الوحدة الإسلامية والعمل على اكتشاف وتنظيم أتباع العترة الطاهرة (ع) وتعليمهم ودعمهم.

أنشئت المنظمة علي يد نخبة من الشيعة ويشرف عليها الولي الفقيه والمرجعية الشيعية العليا.

قد قامت المنظمة منذ تأسيسها بدور إيجابي في المستوي العالمي في ترسيخ أسس الوحدة بين مختلف المذاهب الإسلامية.

  • ایران - تهران - بلوارکشاورز - نبش خیابان قدس - پلاک 246
  • 88950827 (0098-21)
  • 88950882 (0098-21)

اتصل بنا

موضوع
البريد الإلكتروني
الرسالة
9-7=? قانون الضمان